قبل از اینکه به سراغ بحث اصلی برویم ممکن است جالب باشد که کمی بیشتر درباره ی گوش ابسولوت بدانیم. بسیاری از هنرمندان در موسیقی با داشتن گوش ابسولوت شناخته شده اند از جمله موتسارت. معنی آن در اصل این است که کسی که دارای این توانایی می باشد می تواند نت های نواخته شده با هر ساز را با شنیدن صدای آن ها تشخیص دهد. به عبارت دیگر، اگر برای مثال نت می بر روی پیانو نواخته شود، فوراً می توانند آن را بدون کمک گرفتن از تیونر و یا هر وسیله ی دیگری تشخیص دهند.

این توانایی در تضاد با چیزی است که به آن گوش نسبی می گویند که به این معنی است که فرد می تواند “حدس” بسیار نزدیکی در شناسایی و یا نواختن یک نت خاص داشته باشد.با تمرین می توان به گوش نسبی دست یافت، در حالی که گوش ابسولوت چیزی است که شما با آن متولد شده‌اید. بر اساس تجربه بسیاری از نوازندگان سازهای زهی گوشی نسبی دارند که ممکن است به انتخاب ساز و صدای آن مرتبط باشد. همچنین طبق یک مطالعه در سال ۲۰۱۳ بسیار محتمل است که آموزش اولیه موسیقی سهم قابل توجهی در داشتن گوش ابسولوت دارد.

آیا موتسارت گوش ابسولوت داشت؟

برگردیم به سوالی که در مورد موتسارت مطرح شد که آیا او این توانایی را داشته یا خیر؟ یکی از چالش‌ها به هنگام بررسی یک ادعا، تلاش برای جمع‌آوری شواهد کافی مبنی بر صلاحیت یا رد آن ادعا می باشد.متأسفانه موتسارت در سال ۱۷۹۱ درگذشته است که زمان بسیاری از آن می گذرد. این به معنای تکیه بر شواهدی است که عمدتاً حکایتی دارند که می توانند به طور مشهور غیرقابل اعتماد باشند. یکی از این داستان ها از ولفگانگ جوان این است که می گویند که اصرار داشت ویولن پدرش لئوپولد با ویولن همسایه کوک نیست. لئوپولد،همانطور که ممکن است تصور کنید، کاملا مطمئن بود که ویولنش کوک است، اما وقتی همسایه را ملاقات کرد، معلوم شد که ولفگانگ واقعاً درست میگفته است.

ولفگانگ و خواهرش نانرل از سنین کودکی به همراه پدرشان در حال برگزاری تورهای موسیقی بودند و اینکه آن ها گوش ابسولوت داشتند به جذابیت آن ها در زمینه ی موسیقی اضافه می کرده است.در یک نامه ناشناس اینگونه نوشته شده است که چگونه ولفگانگ هفت ساله به اتاق مجاور فرستاده شد و از او خواسته شد تا نت های نواخته شده در طیف وسیعی از سازها را به درستی بگوید. همانطور که نامه نشان می دهد ولفگانگ به راحتی توانسته بود هر گام را چه بلند، چه پایین و یا در وسط دامنه ساز تشخیص داده و یا نام آن نت را بگوید که باعث شگفتی همگان شده بود.

گفته میشود که در چهارده سالگی موتسارت توسط پاپ کلمنت چهاردهم دعوت شد تا از کلیسای سیستین بازدید کند و اجرای قطعه ای را بشنود که محرمانه اجرا می شد. تنها سه نسخه از این قطعه وجود داشت که از واتیکان خارج شد. این قطعه در سال ۱۶۳۸ توسط گرگوریو آلگری سروده شده است.اگر شواهد را باور کنیم، گفته می شود که موتسارت چهارده ساله یک بار این قطعه را شنید، اما پس از بازگشت به خانه توانست تمام اثر را به خوبی و درستی باز نویسی کند. این به میراث ولفگانگ موتسارت بُعدی دوست‌داشتنی و البته مشکوک می‌ دهد. اگر این داستان درست باشد، این یک شاهکار چشمگیر است و به احتمال قوی نشان می دهد که او واقعاً گوش ابسولوت داشته است. این کار اگر چه غیرممکن نیست، اما بدون داشتن این توانایی بسیار چالش برانگیزتر خواهد بود.

یکی دیگر از عوامل مؤثر در اثبات این ادعا این است که بسیاری از نت های موسیقی او که حدود ۶۰۰ و یا بیشتر هستند به ندرت دارای خطا می باشند. چیزی که این موضوع را برجسته‌تر می‌کند این است که موتسارت به سادگی نمی‌نشست و یک اثر واحد را در یک زمان نمی‌نوشت بلکه غالباً روی چندین نت موسیقی مختلف به طور همزمان کار می کرد. شاید نوشتن همزمان چند قطعه نسبتاً ساده یک چیز است، اما ساختن کنسرتو، اپرا، سمفونی و سونات با هم بدون اشتباه در نت نویسی کاملاً چیز دیگری است. این به این معنی نیست که هیچ خطایی وجود نداشته است، اگرچه این حوزه یک موسیقی شناس است و این گواهی بر داشتن گوش ابسولوت موتسارت است.

موتسارت حتی در کودکی به پدرش می‌گفت که اگر نت خارج از کوک را بشنود، احساس ناراحتی می‌کند. چیزی که ما می‌توانیم از آن مطمئن باشیم این است که موتسارت از دوران کودکی آموزش موسیقی دقیقی دریافت کرد. لئوپولد طبق بسیاری از روایت ها نسبت به فرزندانش ظالم بود و به خوبی می دانست که کودکان نابغه چقدر می توانند سودآور باشند. در حالی که شکی وجود ندارد که او استعداد فوق‌العاده‌ای داشته و این سوال که آیا او گوش ابسولوت داشت یا نداشت، در واقع مهم نیست. او مجموعه‌ای خارق‌العاده از موسیقی های حیرت‌انگیز را برای ما به یادگار گذاشت که طی قرن‌ها باعث خوشحالی و الهام نسل‌های بعدی شده است.